مهرسامهرسا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه سن داره

آشیونه سه نفره ما

فاز دوم رشد!

امشب تصمیم گرفتیم یه چرخی تو اتاق مهرسا بزنم و یه نگاهی به کمد لباساش بندازم. در کمال تعجب متوجه شدم دخترم وارد فاز دوم رشد دفعتیش شده! لباسایی که تا یک ماه پیش تصورشم نمی کردم حالا حالاها اندازش بشه، دیدم خیلی زیبا به تنش نشسته. خوشم میاد دخترمم مثل خودم می مونه، از پوشیدن لباسای نو ذوق می کنه. با وجود اینکه امشب یه کم کوچولو تب داشت، اما با صبر و حوصله چند دست لباسی که تنش کردم رو پوشید و خندید. با هم کلی بازی کردیم و آواز خوندیم و عکس گرفتیم. خلاصه که شب خیلی خاطره انگیز و خوبی بود. راستی دو روزی میشه که دخترم تونسته چند مرتبه دو تا غلت پشت سر هم بزنه. پیش بینی می کنم که به زودی برای حرکت های بعدی آماده بشه عسل طلای ما...
28 مرداد 1393

امروز شدی 6 ماهه!

14 مرداد، دقیقا همون روزی بود که 6 ماه از بودنت تو خونه ی صمیمی ما گذشت. خونه ای که با عشق تو چیده شد و با حضور تو هر روز گرم و پر نورتر از دیروز شد خورشید بانو! مهر مامان! یه جورایی خوشحالم که هنوز حضور تو، نفس کشیدنت، نگاهای مشتاقانت به من، سرفه های الکیت وقتی می خوای بغلت کنم، خنده های از ته دلت... همه و همه هنوز هیچکدوم نه تنها برام تکراری نشده؛ بلکه هنوز باورش هم برام سخته. باور این که تو رو دارم!  همه میگن بچه وقتی واکسن 6 ماهگی رو زد وارد یه دنیای دیگه میشه! این چند روزی که از 6 ماهگیت گذشته فکر می کنم بهتره این جمله رو اینجوری تصحیحش کنم که تو بعد از 6 ماهگی ما رو بیشتر از گذشته هر لحظه و هر دقیقه بیشتر وا...
18 مرداد 1393

اولین غذای دخترم

امروز دخترم اولین غذای زندگیشو خورد. یه قاشق فرنی آرد برنج با می می مامانی مامان طلا! فکر کنم خیلی دوست داشتی چون با میل خوردی و دنبال بقیش می گشتی البته فکر کنم از اینکه رو صندلی خودتم نشسته بودی خیلی ذوق داشتی به هر حال نوش جونت مهر دلم ...
4 مرداد 1393
1